قسمت 5 ریحان

با سر می روم تا پشت دیواری از شیشه با ملاقاتی ام دیدار کنم. همین که به جایگاه می رسم سر جایم خشکم می زند. علی که سرش را بالا می آورد بند دلم پاره میشود. نا باورانه جلو می روم و پشت میز می نشینم. علی گوشی را بر می دارد و حرف می زند...هوس می کنم که تک تک حرف هایش را لب خوانی کنم اما من هم می خواهم حرف بزنم. علی هیچوقت لب خوانی اش خوب نبود. گوشی را بر می دارم و قبل از این که حرفی بزنم خوش آهنگ ترین صدای دنیا در گوشم می پیچد "سلام خانم خانما" ناباورانه می گویم: "تو! تو چه طور تونستی بیای اینجا؟ مگه نه اینکه فقط خانواده درجه یک می تونن بیان برا ملاقات؟" اخمی می کند و می گوید: یعنی می خوای بگی من درجه یک زندگیت نیستم؟؟؟

 سریع جواب میدهم تا نکند دلخور شود: تو که اول و آخر زندگیمی. اما اونا که نمی دونن.

می خندد و من در موج خنده اش غرق می شوم. می گوید: پارتی به درد همین وقتا می خوره. دست کم گرفتی منو؟؟؟

لبخندی می زنم و می گویم: تو همیشه برام از زیادترین ها بودی.

بحث را عوض می کند: خب از خودت بگو. خوبی؟

 از عوض کردن بحث کمی دلخور می شوم اما به رویش نمی آورم. می گویم: امروز دوشنبست...دوشنبه ها خوبم.

لبخندش جان میبازد.مغموم می گوید: فقط دوشنبه ها؟

می گویم : نه روز های دیگه هم میشه که خوب باشم. اما دوشنبه ها رو حتما خوبم.

دوباره چال روی گونه اش خودش را نشان می دهد و من به این فکر می کنم که چقدر دلم برای چال های عمیق و پر نفوذش تنگ شده بود.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: داستان ریحان ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : یک شنبه 8 آذر 1394برچسب:ریحان, | 15:4 | نویسنده : راحیل (M.S.T) |
.: Weblog Themes By Theme98.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس